چرا کوه...

 به کوه می رویم تا از خود فراتر رویم نه در خود فرو رویم

زندگی

زندگی را اگر از بالای قله ها نگاه کنی می بینی آنقدر ارزش تلاش و تکاپو را ندارد اما اگر وارد آن شوی می بینی هرچه تلاش می کنی باز برای دست یافتن به امیدها و آرزوها راه بسیار است .

می توان امیدوار بود اما امید چیزی است که در دست خود انسان است نه قابل کشف !

روزها چه خوب می گذرند اگر انسان با امید زندگی کند زیرا امید به انسان حرکت می دهد امید موجب آرامش است امید موجب جوشش است امید خود امید می آفریند .

آه اي كوه بلند،

آه اي كوه بلند،

                      اي سراپا همه پند

                 از تو اين تجربه آموخته ام ،

        كه نلرزد تنم از غرش ارابه ي سنگين زمان،

          و هراسي ندهم راه به دل ، از طوفان،

                      كاه بودن ننگ است، 

                                          كوه مي بايد بود ...

راز ماندن جزء...

کوه پرسید: زِ رود

زیر این سقف کبود راز ماندن در چیست؟

گفت: در رفتن من

کوه پرسید و من؟

گفت، در ماندن تو

بلبلی گفت: و من ؟

خنده ایی کرد و گفت در غزل خوانی تو

آه ازآن آبادی که در آن کوه رَود، رود مرداب شود و در آن

بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد و نخواند دیگر

من و تو بلبل و کوه و رودیم

 راز ماندن جز، در خواندن  من،  ماندن تو، رفتن یاران سفرکرده مان نیست

                                                                           بدان...

 


احساس  یک کوهنورد

شما هیچ قله ايي را نمي زنيد ،بلکه چند لحظه برروی آن می ایستید فرياد شادي سر مي دهيد، مناظر اطراف را به تماشا مي نشينيد ، خداي خويش را سپاس مي گوييد و سپس باز مي گرديد. آنگاه برف به کمک باد جای پاهای شما را پر می کند . دلتنگي در بازگشت به سراغتان مي آيد و آرزو مي كنيد عمري باقي باشد تا دوباره عظمت خداوندي را در بلنداي كوهستان نظاره گر باشيد.

كوه را عشق است ...       

عشق ورزيدن شيوه ي والاي انسان است ...

ادامه نوشته