وظايف سرپرست گروه كوهنوردي
وظايف سرپرست گروه كوهنوردي
سرپرست گروه در کوهها با يک گروه، تضاد عمدهاي دارد که بايد بر آن فائق آيد. او بايد توازن مناسب را بين آنچه خطرناک(ولي مهيج) است و آنچه امن(و شايد کسالت آور) پيدا کند. تصديق ميشود که اين ساده کردن موفقيت استف اما مساله در بطن اساسيترين سوالها قرار دارد. چرا انجامش ميدهي؟ براي چي؟ چرا به خودت زحمت ميدهي و يک گروه را به کوهها ميآوري؟ و حال آنکه ميتوانستي با دوستانت هر کاري که ميخواهيد انجام دهيد؟ اگر خود را به دردسر انداخته و تيمي را تيمار ميکني، اميد دريافت چه چيزي را در سر ميپروراني؟ اصلا به چه منظور واقعا يک تيم را به کوهها آوردهاي؟موضوع چيست؟ کجاي کاري؟
هرگاه شما واقعا سعي نکرده ايد جوابي براي اين سوالات پيدا كنيد، در شيوه کنار آمدنتان با گروه و کوهستان يک جاي کار ميلنگد. پاسخ به اين سوالات همه رفتارها و اقدامات شما را در موقعيت کاري رنگآميزي گروه شکل ميدهد. کس ديگري نميتواند جواب اين سوالها را به شما بدهد. بحث آن و مبادله آرا کمکي است، اما ملقمه نهايي انديشهها بايد نهايتا از خود شما باشد.
پس مساله سرپرست، سعي در پيدا کردن توازن مناسب بين خطر و ايمني است، سعي در پيدا کردن توازن است؛ بين هيجان، لذت، شوق، رضايت، خوشي و آزادي از طرفي و انضباط بيش از حد که باعث تشکيل يک هنگ نظامي و خشکي عقيم حاصل از برنامهريزي بيش از حدو آمادگي بيش از حد، از طرف ديگر ميشود.
او بايست بداند چه وقت روا است ملاحظات ايمني را از فضولي بيش از حد در مورد گروهش، تا آنجا که از تجربهاي که او مايل است گروهش از آن محروم نشود، جدا کند. او مجبور است بداند که چه وقت اين ملاحظات بر ملاحظات ديگر برتري يابد. هر گاه بتواند بر عوامل ايمني، طوري نظارت داشته باشد که چهارچوب زمينه مجزايي از عمل و تمرين مناسب براي(و نه در مقابل) هيجان، شوق و کنجکاوي، اکتشاف، ماجرا، موفقيت و يک خوشي عمومي در کوهها باشند، راهش درست است.
تمهيد آموزش سرپرستي، در کوهستان صورت نميگيرد تا به شما بياموزد چگونه از خطا مصون باشيد.
نميتواند (و نخواهد توانست) به شما يک رشته قواعد و روال بدهد که در هر موقعيتي به شما پاسخ درست بدهد.فقط ميتواند ابزارهايي به شما بدهد و نشان دهد که در برخي موارد خاص چگونه به کار ميآيند. اينکه در ديگر موارد آنها را چگونه به کار ميبريد، فقط از طريق تجربه شخصي شما ياد گرفتني است.
بيشتر مساله تکامل يک شناخت کلي از کوهستان و موقعيت گروهي (اينجا تجربه شخصي کمک ميکند) است، بهطوري که انسان قادر باشد تمام عوامل مختلف را سنجيده و به جوابي در خور يک گروه معين در يک موقعيت ويژه دست يابد. واضح است که کيفيت تجربه شخصي شما در اينجا عامل تعيينکننده خواهد بود. برخي مواقع از قدرتهاي قضاوت و تصميمگيري شما ممکن است توقعات قابل ملاحظهاي برود. براي اينکه اينها موثر باشند بايد بتوانند متکي بر يک پايه در خور تجربه منسجم باشند.
تجربه شخصي : (Personal Experience)
جانشيني براي تجربه ملموس شخصي نيست و ارههاي ميانبري براي دستيابي به آن وجود ندارد.
نميتوانيد اميدوار باشيد که يک سرپرست توانا باشيد، مگر اينکه آماده باشيد که وقت زيادي را صرف آن كنيد يا اينکه زمينه کافي از تجربه شخصي داشته باشيد تا شما را قادر سازد ارزيابي صحيحي از موقعيتها و درنتيجه تصميمات به جا، با در نظر گرفتن اقدامي که بايد صورت بگيرد، انجام دهيد. اين ارزيابيها و تصميمات سپس با آنچه گروه شما ميتواند جذب کند يا قادر به انجام آن هست، حالت ميدهد.
هر گاه داراي يک گروه تازه هستيد که زياد به آن مطمئن نيستيد، حواشي ايمني شما بايد گستردهتر باشد، معني اين امر اين است:
(الف): شما بايد قادر باشيد بين خطر واقعي و ظاهري فرق بگذاريد.
(ب): نياز داريد نقاط ضعف و قدرت خود را در کوهستان بدانيد، تا موقعيتهايي را در آن شما بيشتر نگران خودتان هستيد تا گروه، شناخته و از آن پرهيز کنيد. شما در اين موقعيت حتي ممکن است خطرات غير موجهي را بپذيريد.
(ج) : نياز به تجربه ژرف و زيادي داريد تا شما را قادر كند آن موقعيتهاي استثنايي که پاسخ کتابهاي آموزشي را بعلت عدم تطبيق با مجموعه و اوضاع واحوال خاص ناديده ميگيريد، تشخيص دهيد. کوهنوردان براي اين امر نامي مبهم دارند که مسامحتا آن را "داشتن حس کوه" ميخوانند. مواقعي هست که اين حس در کوهستان بطور شهودي و تقريبا نيمه هشيار وجود دارد و مواقعي ديگر کاملا آگاهانه و موکد اين امر در تجارب گذشته ريشه دارد.
سبکهاي سرپرستي: (Leadership Styles)
اصطلاح سرپرستي ميتواند چنان تفسيرهاي متفاوتي را بپذيرد که باعث لغزش تفاهم بسياري از مردم چه در داخل و چه در خارج از حيطه آموزش کوهنوردي شود. برخي از سبکهاي سرپرستي به آساني قابل شناسايياند.
(الف) سرپرستي نمونه: نيرويي گروه را از جلو ميکشد. هر گاه دقت نشود سرپرست ممکن است تا آنجا از سطح مهارت گروهش بيگانه باشد که نسبت به مشکلاتي که گروهش بدان دچار است، بياطلاع يا بياعتنا باشد. با تصور اينکه در ميدان جنگ قرار دارد، تمايلش بدان سو ميرود که هميشه تصميمات را اوست که بايد اتخاذ کند. گروه تا آنجا که ممکن است در اين تصميم گيري سهيم نيست. اين گروه از سرپرستان کور کورانه راه خود را دنبال ميکنند بيآنکه تصوري از آنچه که دارد اتفاق ميافتد داشته باشند، بدون چراها ، کجاها و چگونهها.
(ب) سرپرستي از پشت سر: نيرويي گروه را از پشت سر به جلو هل ميدهد، در اينجا دغدغه ممکن است اين باشد تمام گروه در يک ميدان جنگ قرار دارند و همگي ابتکاراتي را در شکل دادن به کار اعمال ميكنند، دغدغهاي انساني نيز براي آنانکه در پشت سر، عقب ماندهاند وجود دارد. در اين حالت لازم است که گروه خود را به خوبي بشناسيد و به تمام تواناييهاي آن آگاهي داشته باشيد تا بتوانيد به آنها تکيه کنيد و اينکه بدانيد آنها در موقع لزوم از محدوده بينايي و صوت شما خارج نخواهند شد. شما ميتوانيد نکات قابل تشخيصي را جا بيندازيد که بر اساس آن جلو دار ميايستد تا بقيه برسند.
يک گروه با تجربهتر ممکن است قادر باشد با گامهاي کندترين افراد حرکت کند ولي براي رويارويي با ناپختگي گروههاي تازه کار تمهيد شيوههايي لازم است.
مهارت، حفظ شوق و خوشي بدون از دست رفتن نظارت بدون از بين بردن شوق، شيوههايي منفي براي رسيدن به اين موقعيت است.
(ج) سرپرستي از وسط: يک نوع از سرپرستي است که نشان از برداشت جامعه شناختي جديد سرپرستي دارد. چنين سبکي، ترکيبي از دو نوع سبک ياد شده در بالا است. سرپرست تنها هنگامي خود راي و تقريبا نظامي است که مورد يا موقعيت ايجاب کند. فقط هنگامي که ايمني جسمي در اثر غفلت يا کله شقي در گروه به خطر ميافتد، کار برد اين سبک ادامه مييابد. او در طي روز بسته به شاخصهايي که از محيط طبيعي و گروهش اخذ ميکند. در جلو، وسط يا عقب قرار دارد.
تا آنجا که ممکن است بر اساس راي همه عمل ميکند و گروه خود را براي کنار آمدن با انگيزشها و تمايلات، تصميم گيريها و عملي کردن برنامههايشان ياري (ونه عموما حکم فرمايي) ميكند، هوشيار است تا افرادي را که نيازمندند، حمايت، تشويق، همدلي، راهنمايي يا توصيه اعطا كند.
گوش به زنگ علائم ناراحتي، فشار عصبي و دلهره است. نسبت به امکاناتي که برانگيزاننده شوق و علاقه به محيط کوهستان هستند، حساس است و در آن واحد مشورت کننده، مشاور ،راهنما، مرشد(Mentor) و همراه(Chaper One) است، منبع اطلاعات و دانش و تجربه است. خلاصه به گروه کمک ميکند، تا آنجا که قضاوتش اجازه ميدهد، خود سرپرستي كند.
به نظر اين مطلوب ترين سبک سرپرستي است.
آگاهي سرپرستي ((Leadership Awareness
سرپرستي يک گروه رسمي در کوهها بازي است که با پيادهروي غير رسمي با دوستان متفاوت است. با دوستاني به توانايي خودتان مسئوليتها و تصميم گيريها به شيوهاي بسيار اتفاقي و تقريبا بي خيال قسمت ميشود. هر کس بطور ضمني حاکم بر سرنوشت خويش بوده (براي بزرگترها هم اين يک تفسير حقوقي است) و مهارت تجربه و اطلاع حفظ خويش را داراست. هر گاه کسي مسئالهاي داشته باشد. فرض است که شعور بلند کردن صداي خود را دارد.
وقتي رسما شروع به سرپرستي يک گروه ميكنيد وارد دنياي کوهپيمايي متفاوتي با مقياسي تازه، فوقالعاده و ثانويه ميگرديد که داراي مجموعه عوامل اضافي است که بايد آن را فهميد و بهحساب آورد اين عوامل عمدتا به اداره کردن اشخاص وحفظ روابط خوب کاري با آنها مربوط است.
(الف): با اينکه يک گروه بههمراه داريد، بهعبارتي (تنها) گام برميداريد، چه ممکن است در نهايت کسي موجود نباشد که با او مسئوليت تصميمگيري مسيريابي را قسمت کنيد. ممکن است گروه را براي شرکت در اين گونه فعاليتها تشويق كنيد. اما هنوز بر ذمه شما است که درست يا قابل قبول بودن را بررسي كنيد.
(ب): کل گروه وابسته به شما است، به حدي که دست آخر، شما مسئول تفريح ، راحتي و ايمني آنها هستيد.
(پ): ممکن است مجبور شويد بجاي هر کدام از آنها (بويژه اگر تازه کار باشند) درباره هر چيزي فکر کنيد.
(ت): نبايد فرض کنيد آنچه را که شما ميتوانيد انجام دهيد، آنها نيز ميتوانند.
(ث): نبايد فرض کنيد آنچه را که شما طي روز ميخواهيد، با تمايلات و آرزوهاي آنها منطبق است. اين جنبهاي است که با سبک آزاد منشي سرپرستي که مجراهاي ارتباطي را باز نگه داشته و بازتابي از چگونگي برداشت گروه از موقعيت را بدست ميدهد، تامين ميشود.
(ج): نبايد فرض کنيد آنچه را در يک لحظه بخصوص احساس ميکنيد (مثلا خيلي گرم، خيلي سرد، راحت، آسوده، مطمئن) همان است که آنها احساس ميکنند(مثلا تشنه، گرسنه، تيرهروز، وحشتزده، نگران، عصبي، کسل، بيزار). گوش به زنگ علائمي باشيد که به طرف شما ميآيد. هواي گروه خود را داشته باشيد.
(چ): ايمني بايد موجب عمل صالحي باشد که خردمندانه صورت ميگيرد و عيش را به حداقل ممکن، منقض ميكند.
گرايش و نزديکي به سرپرستي (Leadership Attituedes and Approacheses)
براي کنار آمدن موفقيتآميز با اين عوامل که در بخش پيشين اشاره شد، گرايش و نزديکي لازم است که با ان گرايشات کوهنوردي که بخاطر لذت و رضايت شخصي به صعود دست ميزند، متفاوت است دوباره به اولين قسمت درباره هدفها و ارزشها مراجعه کنيد.
(الف): لازم است در درون خود انگيزه و دلائل هدايت گروهها را در کوهستان مشخص كنيد؛ اصلا چرا و تا چه حد ميخواهيد چنين کاري بکنيد. لازمه اين کار درک روشن اين مطلب است که مسئوليتهاي سرپرستي، انظباطي را تحميل ميکند که جايي براي تمايلات، بلند پروازيها يا آرزوهاي خود شما باقي نميگذارد. سرپرستي در اين مفهوم، وضعيتي ذهني است که عمدتا دگرخواهي است.
(ب): سرپرستي با مقاصد خود خواهانه، هم خالي (يعني غير خلاق) و هم ساز است. سرپرستي که براي نوازش خود به ميدان ميآيد، براي نمايش نيروهاي برتر خود به گروه، وارد آزموني ميشود نابود کننده، بدون اينکه براي گروه ارزشي داشته باشد. به گروه بايد بجاي خودبيني با افتادگي نزديک شد. فرض نکنيد هميشه آنچه را که براي آنان بهترين است، ميدانيد. تصور نكنيد که نيازهاي آنها را آنقدر خوب تشخيص ميدهيد که ديگر لازم نيست با آنها مشورت كرده، عقايدشان را جويا شويد. در غير اين صورت چگونه اميدواريد موارد را به سطح توقعات، انگيزشها، علاقهها، و قابليتهاي آنها برسانيد؟؟!!
(پ): يک سرپرست بايد دغدغهاش اين باشد که علاقهاش در کوهستان بر علاقهاش بر گروه سايه نيفکند. هرگاه رسيدن به کوه ها اهميتش براي شما بيش از همراه داشتن يک گروه است بايستي قبل از مبادرت به اين کار دو مرتبه فکر کنيد. منظور اين است که هر گاه رضايت هاي خاطر شما در درجه اول منبعث از دلايل شخصي (مثل اينکه چه مسافت را پيموده يا کدام قلل را فتح کرده ايد) است، شخصي خواهيد بود ناکام و دلسرد که با گروه همدل نبوده و سرپرستي پوسيده هستيد. بسيار بندرت، انگيزهها، بلند پروازيها، علايق و قابليتهاي گروه با شما منطبق است.
(ت): هر گاه برداشتتان از کار صرفا افاضه هرچه بيشتر شيوههاي فن به گروهتان است، دو باره بينديشيد. در مورد کوه ها غير از آموزش مهارتها وشيوه هاي کوهنوردي چيزهاي ديگر هم هست. اينها البته کمکها و ابزارهاي ضروري هستند، اما پر کردن تمام روز با يک چنين چيزها، خيلي باليني، خيلي ماشيني و در نتيجه بيجان است. گوهر اساسي تجربه کوهنوردي، ممکن است از دست برود. يک روز کوهستاني در زير باراني از محاسبات زماني، مسافت ها، جهتهاي قطبنمايي، علائم قراردادي، خطوط ميزان منحني، بايدها و نبايدها ممکن است چنان محو شود که هيچ گاه بخت اين را نکند که جذابيت درون خود را براي گروه نمايان كند. هر گاه براي شما انبار نمودن تجارب شخصي عمده شده، ديگر قادر به ايجاد جوي که در آن علاقه و عاطفه نسبت به کوهستان بتواند به گروه منتقل شود، نخواهيد بود. براي نشستن عواطف زيبا پسندانه و روحي، بر آگاهي آنها که در گروه چنين چيزهايي برايشان با معني و مهم است، بايد قائل به فرصت شد.
(ث): رنگ، سايه روشن، شکل وشمايل، بافت، صدا و بو، همه جزئي از يک صحنه کوهستاني هستند. گاهي اوقات بدون هيچگونه دخالتي جادوي خود را اعمال ميکنند. برخي مواقع، ممکن است سرپرست دريابد که با ارتقاي آگاهي گروه ميتواند از آنها حسن استفاده را كند. توانايي تفسير منظره کوهستاني ارزش فوقالعادهاي دارد چه راهپيمايي ميتواند بخصوص براي بچه ها کاري يکنواخت گردد. لازم است قبل از اينکه افراد به اندازه کافي متوجه جذابيتهاي نهفته در مغايرت(contrast) ها و گونه گوئيهاي بي اندازه کوهها شوند آنها را چند بار در معرض آنها قرار دارد. هر خردهريزي از اطلاعات پيرامون زاد و بوم، ويژگيهاي طبيعي و مصنوعي سرپرست بکار ميآيد. کنجکاوي وقتي ارضا نشود، زود ميميرد آن را سير کنيد و نتايج تعجب آور و بارور آن را ببينيد.
(ج): با اين همه، به علت گوهر جدي مسئوليتهاي شما نزديکيتان با موقعيت سرپرستي بايد همدلانه باشد. ديگر "پشمينگي" (Wooliness) پيادهروي با دوستان کفايت نميکند. همه عوامل جزيي دخيل در تمرين خوب و راحتي (يعني ايمني) بايد شناخته شده و در اين راستا، بايد براي هر آنچه که ميگوييد و انجام ميدهيد دليلي وجود داشته باشد و از اين دلايل آگاه باشيد. خيلي چيزها است که در روزهاي اول از راه تجربه ياد گرفتهايد و اکنون بدون فکر انجام ميدهيد(مثلا: شيوه راه رفتن و انتخاب مسير).
همه اينها را بايد از پستوي ذهنتان بيرون بياوريد و براي استفاده آگاهانه سر دست بگذاريد. در آن محدودههايي که به ايمني و راحتي مربوط ميشود بايد بتوانيد در هر لحظه هر چه را که انجام ميدهيد يا نميدهيد به تفضيل توجيه كنيد. اين به معناي يک برداشت بسيار واضح از موقعيت کوهستاني است که فقط فرآيندي از خود تحليلي و خود پرسي از تجارب خودتان (چه در کوهستان و چه غير از آن هر دومربوطند) بدست خواهد داد. اينکه انجام چه کاري درست است کافي نيست. بايد بدانيم چرا درست است و هر گاه نادرست يا متفاوت انجام شود چه نتايجي به بار ميآورد.
مهارتهاي سرپرستي (Leadership Skills)
قسمتهاي پيشين ممکن است نوعي مبارزهجويي ترسناک با کار آموزان سرپرستي بهنظر آيد. اما تعدادي از مهارتها است که او ميتواند بهکار برد تا بتواند بهخودش کمک کند. البته او بايد سعي كند اين مهارتها را به نحوي بپروراند که (بجاي مهارتها) به عادتهاي ديرينه تبديل شود.
(الف) يادآوري مهارتهاي پيشين (Recalling Past Experience) يکي از با ارزشترين ياورهاي توانايي، يادآوري روشن از تجارب گذشته، بهويژه احساسات خود شما بهعنوان يک مبتدي است. اين شما را قادر ميكند درک كنيد که اگر اکنون مواردي است که احساس ميکنيد براي شما بسيار کم طول ميکشند، در گروه کساني خواهيد بود که در آنها اين احساسات بسيار بزرگ ميشود و "درونبيني" ناميده ميشود.
آنرا پرورش دهيد. مثالهاي ممکن، مربوط به موقعي است که مقاطعي از سنگ را چهار دست و پا طي ميكنيم، معبرهاي باريک با شيب تند، فرودهاي سرازيري يا احساس سرما، گرما، تشنگي، کوفتگي که به هر حال شما بيش از آنها مانوس هستيد.
(ب) برنامهريزي و فکر پيشين"پيشبيني"Forethought (Anticipation) Planning
1. اين مهارتي است که شما را قادر خواهد ساخت با مشکلات(حالتي از) آمادگي بيشتري روبرو شويد. 2. براي شما غالبا جرياني از اقدامات حاضر و آماده، در صورت وقوع حوادث، در بر خواهد داشت. با اينهمه مدام منتظر بحران پشت بحران نباشيد، بلکه وقتي روي ميدهند آماده باشيد و براي روبرويي با آنها از قبل آمادگي داشته باشيد. بهعنوان مثال، هر گاه کسي اينجا دچار سانحه شد، چه بايد کرد؟ هر گاه مجبور شدم اين گروه را ببرم آن پايين، چقدر طول خواهد کشيد؟ اگر قادر به رويارويي باشند حواسم به کدامشان بايد باشد؟
(پ) عادت وارسي The Habit of Checking
1. بررسي کنيد که آيا شما و گروهتان قبل از حرکت خوراک و تجهيزات لازم را به همراه داريد؟ در پرداختن به ديگران، حواستان به وارسي کامل ادوات خودتان باشد. 2. ببينيد آيا وقتي دستور العملي صادر ميکنيد، آنرا ميشنوند، ميفهمند و اطاعت ميکنند؟ اين اساسي است، اما گاهي از آن غفلت ميشود، بخصوص در مواقع غير رسمي حين حرکت، که مشخصه گروههاي کوهنوردي است. براي مثال بادهاي سهمگين، کلاه بادگير، سر و صداي رودخانه و غيره بر شنوايي تاثير ميگذارند. 3. گروه در چه حالي است؟ با تمرين، اين امر تبديل به يک حس شده که همسشه روشن است. هر گاه جلو هستيد دائما به پشت سرتان نگاه کنيد. خيلي از سرپرستان هستند که جلو ميروند بدون اينکه از آشفتگي پشت سرشان با خبر باشند.
(ت) عادت مشاهده The Havit of Observation
اين مهارت، مکمل عادت وارسي است. توانائي دريافت امور در افراد کاملا متفاوت است. آنرا بهبود بخشيد. 1. اين امر عمدتا با مشاهده است که خصوصيات، نقاط قوت و ضعف هر عضو گروه را ميفهميد. با اينکه ممکن است با گروه خيلي گپ بزنيد، اين علائم غير کلامي هستند که آنچه را که لازم داريد به شما ميگويند. عمدتا از راه مشاهده است که خستگي، کسالت، روحيه پايين، تنش، دلهره، کشمکش هاي شخصيتي، ناراحتيهاي وخيم، احساس ناامني، فقدان توازن، فقدان توانايي هماهنگي، پا برداشتن شلخته وار و غيره آگاه ميشويد. همه اينها و بسياري ديگر را غالبا بايد خودتان تميز دهيد چون اعضاي گروه قابل نيستند درباره آنها چيزي بگويند.فشار يک گروه براي حرکت باعث ميشود افراد داخل آن دو دل باشند و حرکت آنرا کند يا متوقف کنند. شما ممکن است حتي براي فهميدن آن مبادرت به سوال مستقيم كنيد. بهطور مثال خاطر نشان کنيد که لذت بردن مهمتر از عجله کردن است. 2. محيط را مشاهده کنيد و دائما الزامات آن را براي خودتان و گروهتان از جنبه خوشي، خطر و تلاش، ارزيابي کنيد، مثلا اينکه چه مسير هايي داراي بيشترين شوق، حمايت در برابر بادهاي مخالف، جاي پاي مناسب، (ونه هميشه مال روهايي که بد جوري فرسوده شده اند)، تغييرات هوا، صخرههاي ليز و غيره هستند.
(ث) تصميمگيري Decision Making
يک سرپرست خردمند معمولا تدبيري بکار ميبندد تا گروهش در هر تعداد از تصميم گيريهايي که او ميتواند با خاطر آسوده اجازه آنرا بدهد، شرکت كند. در يک روز، بخصوص بايد به آنها فرصت داد که آنچه را که مايل به انجام آن هستند بر زبان آوردند. بازتاب چنين بحثي براي سرپرست ارزشمند خواهد بود. شايد با يک گروه تازه کار اينکار ممکن نباشد اما گروههاي مجرب بسيار محتمل است که انديشههاي بدردخوري داشته باشند. يکي از مسائلي که هميشه بايد حل شود اين است که آيا ساخت گروه شما بايد توسط کوه انتخاب شده معين شود يا ماهيت کوه موردنظر براي صعود بايد براي ساخت گروه (يعني تعداد اعضا و تواناييهاي آنها) معين شود. بحث گروهي درباره هدفها بايستي حل اين مسئله را در مراحل اوليه برنامهريزي آسان كند. ضمن مسير البته بسياري تصميمات هستند که گروه بايستي براي شرکت در آنها تشويق شود. مثل توقفهاي غذا خوردن، تعيين مسير، ارزيابي گامها و ادامه راه.
ولي تصميمات مربوط به اتفاقات و بحرانها هستند که بخصوص به او(سرپرست) ربط دارند. هر گاه مهارتها و عادتهايي که در قسمتهاي پيشين خلاصه شد بهخوبي شکل گرفته باشند، نيمي از کار تصميمگيري خود به خود انجام شده است. براي اخذ تصميمات مهم مربوط به ايمني گروه، عوامل مربوطه ميبايد قبلا مشاهده يا پيشبيني شده، آنگاه مسئله استفاده از تجارب پيشين در ارزيابي همه عوامل موافق و مخالف و انتخاب بهترين روال کار از ميان تعدادي شيوه هاي ممکن، عملي است.
(ج) نتيجه Conclusion
و با اين ترتيب باز ميگرديم به کيفيت هميشه مهم تجارب شخصي پيش از محدوديتهاي خودتان قبل از اينکه به سرپرستي گروهي دست بزنيد، با خبر شويد. مواضب دلهرهاي باشيد که باعث ميشود هنگام مسيريابي در مه به نحو نا محسوسي قدم خود را تند کنيد. سعي کنيد قبل از وقت ياد بگيريد که گم شدن موقت چه احساسي دارد، در شرايط طوفاني بيرون ماندن در شب به چه ميماند(يک بيتوته برنامهريزي شده را امتحان کنيد).
بسياري مهارتهاي ديگر هستند که ميتوانند ذکر شوند، اما کمبود جا مجالي نميگذارد. اينها مهارتهايي هستند که به موقعيت مربوطند. (هنر کنار آمدن و ارتباط با مردم ، مهارتهاي ارتباط، تسکين تنش، استفاده از طنز، شناخت پويائي و زندگي گروهي و تشويق و تکامل فردي اعضاي گروه، پرورش خودکفايي، اطمينان و خود عزمي در مردم). با اينکه براي بيشتر اعضا گروه هدف آن روز ممکن است، رسيدن به بالا و لذت بردن از آن باشد.
منبع : خبرگزاري ميراثفرهنگي ـ گردشگري ورزشي ـ 4/5/85