بعد اون اتفاق حس نگاه نداشتم . دیگر انگشتم بر روی شات نمیلغزید بلکه یخ میزد . حتی در کلام گرفتن با دیگر هموطنانم دچار تردید میشدم . 
دیگر توقف رو نمیپسندیدم و فقط به حرکت می اندیشیدم . 
به گذر از این حجم آدمهای گرفتار جهل و ترس 
به گذر از این آدمهای گرفتار عقده مقام و ریاست . 
مسیرم رو از سمت اصلاندوز - پارس آباد - گرمی به سمت اردبیل هدایت کردم . 
اکنون در اردبیل هستم .
به دلیل ورود جبهه هوای سرد به این منطقه امروز مسیرم رو به سمت آستارا ادامه خواهم داد .