جزئیاتی از برنامه وحادثه غار پراو بنا بر گفته های علی بابائی
ساعت 22 به پناهگاه رسیده و روز یکشنبه صبح ساعت 45/7 همگی نفرات فوق بجز سهند اختیاری وارد غار می گردند . طنابهای چاها ها را که دینامیک هم بودند یکی پس از دیگری به کارگاه متصل کرده و فرود می روند .
سر چاه ششم در ساعت 5/9 تیم دو نفره علی و پدرام مابقی طنابها تا چاه 11 را برداشته و از بقیه جدا می شوند . زمانی که به چاه 39 متری هشت می رسند با تصور اشتباه که چاه 7 غار است با طنابی 15 متری که روز قبل از دوستی امانت گرفته اند فرود می روند .
(حدود 10 متر پائین تر از کارگاه اصلی غار طاقچه ای بسیار کوچک که داخل آن گودالی مملو از آب است وجود دارد و کمی پائینتر از این تاقچه ریبلی یا کارگاه دوم اس – ار – تی چاه است ، این کارگاه که اسپید 8 میلیمتری می باشد توسط تیم روسی زده شده و حدود 10 متر پائینتر هم ریبلی دوم یا کارگاه بعدی چاه در سمت راست فردود رونده قرار گرفته که من با بستن صفحه رول انها را احیا نمودم و هفته قبل همه پیچ و صفحه ها از نظر سلامت چک شدند )
ابتدا علی پائین می رود و بعد از رسیدن به طاقچه و دور از دسترس بودن کارگاه که تصور می کند کارگاه چاه هشتم از آنجا شروع می شود به پدرام اعلام می کند ، در این گفتگوی دونفره علی خود را از طناب آزاد و در طاقچه بسیار کوچک میانه چاه هشت منتظر فرود پدرام می شود .
( کسانی که تا چاه هشت غار را رفته اند می دانند ورودی این چاه مقداری تنگ و بدگذر است ، ورود و خارج شدن از چاه را با مشکل مواجه می سازد . )
وزن حدود 80 کیلوئی و همچنین شوک ناشی از آزاد شدن از تنگنای که پدرام بر طناب پوسیده وارد می کند باعث پارگی ان می گردد و از مقابل دیدگان علی پدرام ارتفاعی به اندازه چاه هشت یعنی 39 متر سقوط می کند . الان ساعت 5/10 صبح است .
علی چند بار پدرام را با صدا می زند ولی جوابی نمی شنود و از اینطرف خانواده پدرام که در بارگاه چاه 5 هستند گویا صدای علی را هم می شنوند که داد می زند ( البته بعید به نظر می رسد ) اما توجهی نمی کنند و به سمت بالا راهی دهانه غار می گردند .
علی که توان جسمی خوبی برخوردار است با دیدن این واقعه بلافاصله و با ریسک بزرگی که می کند دست به سنگ مقداری تا رسیدن به کارگاه دوم پائین می رود ابتدا خود حمایت به کارگاه زده سپس با طناب 50 متری که به همراه داشته و برای همین چاه در نظر داشتن استفاده کنن فرود می رود .
(کف چاه هشت از سنگ یک تکه تشکیل شده و حوضچه ای کم عمق در ان است )
آب کف چاه با خون پدرام کاملا رنگین شده بود ، لبهایش سفید ، سرش از پشت شکافته شده بود و از دهان و مجاری شنوائیش خون بیرون می زد ه .
قبل از رسیدن علی پدرام جان می دهد و تنها کاری که او برایش می کند کنار کشیدنش از زیر چاه بود .
از این وقت به بعد علی هر چند دقیقه یکبار بر بالین بی جان همنوردش حاضر شده و نبضش را به امید اینکه معجزه ای رخ دهد چک می کند ولی افسوس که بدن پدرام مانند بدنه غار سرد شده .
دمای بدن علی هم به مرور افت پیدا می کند .
(این یک پدیده طبیعیی است دمای هوای غار حدود 7 درجه است و با رطوبت بالای غار و خیسی نسبی لباس غار نورد سرما تا مغز استخوان نفوذ خواهد کرد بخصوص زمانی که تحرکی نداشته باشید )
از زمان فرودش تا زمانی که پراهام به کمکش میاید با بالا رفتن از طناب تا کارگاه دوم چاه و پائین امدن ، روشن کردن الکل جامد و حتی سوزاندن ذباله های داخل کیسه ای که در زیر چاه بود سعی در نگه داشتن دمای بدنش میکند .
در خارج از غار بعد از نگرانی از دیر شدن بازگشت علی و پدرام برادرش پرهام به همراه سهند یک بار تا چاه سوم وارد غار می گردند اما خبری از بازگشت دو نفر نمی بینند به همین خاطر از غار خارج می گردند و با تماس از حمید امیری در کرمانشاه که با انها رابطه دوستی دارد تعین تکلیف می کنند(ساعت الان حدود 12 شب است ) و حمید هم متقابل با من تماس گرفت . و نتیجه این تماس ها بر این شد تا ساعت 3 صبح کاری انجام ندهند اگر مراجعت نکردن تیمی وارد غار شده و اوضاع را بررسی کند در صورت نیاز با من تماس گرفته شود که در این بین تیمی مجهز را آماده می کنم با اولین پراوز صبح به کرمانشاه رفته و وارد برنامه امداد شویم .
اینبار پرویز بوچانی ( پدر ) و پرهام ( برادر ) مجددا وارد غار شده و سر چاه 3 پرهام از پدرش جدا شده و تا سر چاه 6 پیش می رود با صدا زدن حضور خود را به علی اعلام می کند و علی هم جواب می دهد . از 6 و چاه هفت که دو چاهک سه متری است پائین می رود ، علی تا کارگاه دوم چاه هشت صعود می کند و بوسیله طناب انفرادی که پراهام به او می دهد طناب 37 متری را که برای چاه 10 به همراه داشته بالا می فرستد و با بستن این طناب علی از چاه 8 خارج و ماجرا را برای پرهام توضیح می هد .
ساعت 6 صبح دوشنبه از غار خارج و تلفنی موضوع را به من اطلاع میدهند .
مابقی ماجرا به این گونه است که در گزارش قبلی و بعدی خواهد آمد
نقل از : غارنورد