آماندا : آيا نوشتن اين كتاب براي شما سخت بود؟
ويلكو : نوشتن كتابي درباره مرگ يازده نفر كوهنورد بسيار سخت و دردناك است ، بخصوص زماني كه شما همه آنها را خوب مي شناختيد ! ما زمان زيادي را با يكديگر دربيس كمپ گذرانديم و منتظر شديم تا هوا بهتر شود در واقع هدف من از نوشتن اين كتاب اين بود كه توضيح دهم چگونه اين فاجعه رخ داد و چطور دوست عزيزم و همنورد خوب من جرالد مك دونالد جان خود را از دست داد .
نوشتن آن كار خيلی سختی بود . من مي بايست اطلاعات را بررسي مي كردم ، حقايق را از داستانها جدا مي كردم و با ساير بازماندگان صحبت می كردم . در ارتباط با تجربه خودم  از دفتر يادداشت خاطرات روزانه ام كمك گرفتم  و نیز اطلاعات ثبت شده در ساعتم...
وقتی  که از مسیر خارج شدم, تقريبا هوش و حواس خود را از دست داده بودم هزیان مي گفتم در آن حالت اصلا  موقعيت خود را تشخيص نمي دادم و حتي روز و شب را نمي فهميدم !
ولي با اين وجود، خوشبختانه ساعتم ارتفاع را هر 15 دقيقه ثبت مي كرد، بنابراين وقتي كه بعد از 3 روز بودن در ناحيه مرگ Death zone  به بيس كمپ رسيدم، همه فايل ها را دانلود كردم و تازه فهميدم كه چه اتفاقاتي برايم افتاده بوده است!
آماندا : اين كتاب شامل بخشي از نوشته هاي دفتر خاطرات همسر شما هم مي باشد، زماني كه در انتظار شنيدن خبري از زنده بودن شما و يا حتي مرگ شما بود. وقتي كه براي اولين بار آن را مي خواندید چه احساسي داشتيد؟
ويلكو: اوه، اين مطالب روحم را متاثر و آزرده کرد البته هنوز هم من را منقلب مي كند. همسرم حدود 36 ساعت هيچ خبري از من نداشت. او روزها و شب ها با پسر كوچكمان Teun  در انتظار من بود. زماني كه من براي صعود به قله كي 2 از آنها جدا شدم، فرزندم هفت ماه بيشتر نداشت. وقتي كه به خانه برگشتم و از مرگ نجات يافتم، آن بخشي را خواندم كه همسرم با من خداحافظي كرده بود!
اين قسمت مرا واقعا لرزاند!


آماندا : شما قله كي 2 را به عنوان "زن ديگر " در هنگام ازدواج خود مطرح کردید، لطفاً بگوييد چه چيز جذاب و فريبنده اي را در آن کوه مي بينيد؟
ويلكو: من از سن 27 سالگي عاشق قله كي 2 بوده ام . اما همسرم درباره كي 2 كاملا مرا مي فهمد و متوجه مي شود. و مثلا زماني كه به او مي گويم " من صعود مي كنم چرا كه مي خواهم احساس زنده بودن و سرزندگي كنم" او اين مسئله را كاملا مي فهمد. هنوز هم قله كي 2 براي من جذاب و دوست داشتني است. به عقيده من اين قله يكي از زيباترين و سحرآميزترين  كوه ها برروي زمين است.
آماندا:تاكنون چندبار براي صعود به قله كي 2 تلاش كرديده ايد؟
ويلكو: سه مرتبه . درسال 1995 زماني كه یک تكه صخره به جمجمه ام ضربه زد، جراحت سنگين و جدي را متحمل شدم . از آن پس يازده سال منتظر شدم و در سال 2006 با دوست و همنوردم جرالد مك دونل كه 200  درصد به او اطمينان دادم ، دوباره برگشتم و ما سرانجام در سال 2008 به همراه يكديگر بر فراز قله ايستاديم! من هنوز هم صداي او در گوشم است كه از خوشحالي فرياد مي زد:" ما روي قله كي 2 هستيم!!!!!...." اما آن چيزي كه در برگشت ما از قله اتفاق افتاد، واقعا غير قابل تحمل و باور است. همه طنابها آنجا بودند .... اما ناگهان همه آنها ناپديد شدند و از بين رفتند...
آماندا : تصميم شما براي حمله به قله و صعود به آن در دير وقت خيلي بحث انگيز بود، آيا مي توانيد اين مسئله را توجيه كنيد ؟
ويلكو: ما در ساعت 6:39 دقيقه بعدازظهر به قله رسيديم. و مطمئن بوديم كه فرود ما در تاريكي خواهد بود. چرا كه طناب ها را گذاشته بوديم و تصميم داشتيم كه آنها را با خود به كمپ 4 برگردانيم. مشكل زماني پيش آمد كه برج يخي  كنده شده و با سقوط خود منجر به پاره شدن طناب هاي ثابت ما شد.تقريبا غير منطقي به نظر مي رسيد كه در ساعت 9 شب و درست در زماني كه دماي هوا در حال كاهش يافتن بود، ناگهان تكه هاي يخ كنده شده و ريزش كنند .
معمولا اگر چنانچه بعضي از برجهاي يخي ناپايدار باشند و ثبات خوبي نداشته باشند ، يك چنين اتفاقي در طي روز و در هواي گرم اتفاق مي افتد .
در طي تمام مدتی كه هم هوايي مي كرديم ؛ از دور توسط دوربین و زوم كردن برروي برجها يخي آويزان آنها را بررسي و كنترل مي كرديم و همه ما تقريبا متقاعد شده بوديم كه اين برجها كم استقامت تر از نمونه هاي سال هاي قبل نيستند !
آماندا : آيا شما زمان برگشت خود را محاسبه كرده بوديد! و در مورد آن برنامه ريزي كرده بوديد !
ويلكو : بله ، ما تصميم خود را بر مبناي ادامه هر چه ايمن تر گذاشته بوديم . زمان رفت و برگشت بر روي قله  K2 بايد كاملا از يك زمان رفت و برگشت برروي اورست متمايز شود . به طوری که سرپرست هاي برنامه و ليدرها مي بايست يك زمان دقيق و كاملا مشخصی را براي اعضا تيم خود جهت فرود آمدن مشخص كنند تا قبل از اينكه كپسول اكسيژن آنها به اتمام برسد . البته تيم ما برروي قله K2به روش تقريبا مناسبي صعود مي كرد .
بايد اعتراف كنم كه متوسط سرعت صعود ما خيلي پايين بود . چرا كه ما در ميان جمع زيادي از كوهنوردان بوديم و مسئله سرعت در كوهنوردي ارتفاع بايد بسيار مهم است . از طرف ديگر اگر چنانچه فرضا ما سريعتر حركت مي كرديم و در بعد از ظهر به سمت پايين مي آمديم . دقيقا در زماني كه تابش نور خورشيد برروي يخ ها مي تابد . آيا فكر نمي كنيد ريسك اين كار بيشتر مي بود !
به عقيده من بهترين گزينه اين بود كه تا زمان ، تاريكي صبر می كنيم تا درجه حرارت پايين تر بيايد و در امنيت نسبتا بيشتر و در سرماي شب فرود بياييم .


آماندا : آخرين ساعت هاي زندگي جرالد مك دونل بخش خيلي مهمي از كتاب شما را به خود اخنصاص داده است . بر اساس بررسي و ارزيابي خود آيا مي توانيد بگوييد دقيقا چه اتفاقي افتاد؟

ويلكو : من در اين كتاب مدركي را ارائه دادم كه نشان مي دهد چگونه جرالد، جان حداقل 2نفر كوهنورد را كه در طنابهاي ثابت گير كرده بودند نجات داد.
ماركو كانفورتولا نيز به اين 2نفر كوهنورد كمك كرد. اما او مجبور بود كه پايين بيايد . بعد يك باربر به نام Big Pasang Bhote به عمليات امداد و نجات پيوست او جرالد را زنده ديد که با بازماندگان به پايين حركت می كردند . Big Pasang از طريق بي سيم با Pemba Gyaljie كه در همان زمان در حال نجات ماركو بود، تماس گرفت. ما عكس هاي را به عنوان مدارك داريم كه نشان مي دهد جرالد به عمليات امداد و نجات ادامه داد . در ابتدا حماسه قهرماني جرالد ناديده گرفته شد و اصلا گزارش نشد . شايد به دليل اينكه از ميان شاهدها ديگر كسي زنده نبود تا داستان او را بازگو كند . متاسفانه Big Pasang ،جرالد و ساير كوهنوردان با سقوط قطعه هاي يخي و ريزش بهمن در حين پايين آمدن كشته شدند .
آماندا : بازمانده دوم به نام ماركو كانفورتولا با اين گزارش در ارتباط با آخرين اطلاعات زندگي جرالد مك دونل موافق نيست . چرا اين اختلاف بين عقيده شما و او وجود دارد ؟
ويلكو : ماركو آدم دروغ گو و فریبکاری نيست و بر مبناي خاطرات خود و آنچه كه در حافظه اش نقش بسته است همه توضيحات او قابل قبول و كاملا درست مي باشد. ولي چطور يك نفر مي تواند روشن و قابل فهم و تحليلي عمل كند، درست قبل از زماني كه قرار است به حالت غير هوشياري برسد؟بعد از صعود قله کی 2 بدون اکسيژن اضافی؟ مرگ از بیواک کردن در ناحیه مرگ؟ و بعد از يك صعود آزاد در پايين گردنهBottleneck  با فقط يك چوب اسكي ؟!!! البته ماركو معتقد است كه او درست فكر مي كرده است. هيچ كسي نمي تواند در ناحيه مرگ بيشتر از چند روز دوام بياورد. هر چه زمان بيشتري شما در آنجا باشيد، شرايط بد و بدتر مي شود. و قدرت قضاوت فرد ضعيف مي شود به طوري كه شما حتي نمي دانيد كه در كجا هستيد! و به ترديج فرد شروع به خيالبافي و هذيان گفتن مي كند. ماركو در واقع تقريبا هوشياري خود را از دست داده بود. خوشبختانه Pempa توانست با اكسيژن جان او را نجات دهد و او را از ناحيه بهمن خيز مرگ بار خارج كند.
آماندا: در مورد نگرش و توجه رسانه ها بعد از صعود به كي 2 چه احساسي داريد؟
ويلكو:خيلي ناراحت كننده است كه بيشتر اوقات رسانه ها زماني درباره كوهنوردي مي نويسند كه افراد بر روي كوه كشته مي شوند. من صعود کردم تا در مورد  آب پاک و حفظ آن به همراه با اسپانسرم Norit آگاهی سازی کنم. ما سعی می کردیم در مورد پایداری منابعی با ارزش مانند آب تمیز و پاک اطلاع رسانی کنیم. در آن زمان بود که این فاجعه رخ داد ، و هیچ کس درباره پیام ما چیزی نپرسید! چیزی که از طریق رسانه های جهانی گفته شد جنجال طلبی محض بود.
آماندا: از قهرماناني كه از آنها نام برده نشده و تجليلي نشده چه كساني را مي توانيد نام ببريد؟
ويلكو: جرالد مك دونل يك قهرمان بود. او براي نجات جان و زندگي 3 نفر غريبه جنگيد. Pemba Gyalia نيز در حاليكه همه افراد ديگر در حال پايين آمدن بودند، جسارت بالا رفتن را داشت. Pemba  به همراه كاس ون ژول ماموريت سخت و طاقت فرسايي را به عهده گرفتند تا بتوانند من و ماركو را از آن وضعيت نجات دهند.
آماندا: اينطور كه معلوم است شما بر روي كي 2 دچار سرمازدگي جدي شديد. فرايند بهبودي شما چگونه بود؟
ويلكو: از دست دادن همه انگشتان پا واقعاً سخت و وحشتناك است. اين سرمازدگي بر روي همه استخوان هاي انگشتان يكي از پاهايم ايجاد شده است. الان واقعاً كوهنوردي فني بر روي پاي چپم خيلي سخت است. چرا كه نمي توانم بر روي قسمت پنجه و جلوي پايم فشار بياورم. يخ نوردي كه ديگه خيلي سخت تره...!!!!!
مي خواهم يخ نوردي را دوباره سال آينده شروع كنم. با كرامپون.... خيلي سخته كه شما انگشتان پايتان را از دست بدهيد. ديگر نمي توانيد هيچ فشاري را بر روي آن وارد كنيد....
از اين به بعد در صعود هاي اكسپديشن با استفاده از كفي كفش كربني هيچ مشكلي نخواهم داشت. اگر كه كف آن كاملاً ثابت و محكم باشد و اصلاً تا نشود هيچ مشكلي نخواهد بود. و شما مي توانيد بدون كمك از انگشتان شصت پا بر روي تعادل خود كنترل داشته باشيد. مهمترين مسئله اين است كه به گذشته نگاه نكنيد، بلكه فقط به آينده بنگريد....
آماندا: آيا دوباره براي صعود به قله هاي هشت هزار متري بر مي گرديد؟
ويلكو: مطمئناً. امسال هفت قله را صعود خواهم كرد. من قله اورست را در سال 2004 بدون اكسيژن اضافي صعود كردم. در حال حاضر ابتدا 2 كوه است كه قصد صعود آنها را دارم: Carstensz Piramidو كوه Mount Vinson با این کار اولین مرد هلندی خواهم بود که 7 قله را با وسایل منطقی صعود می کنم. بعد از 2010 چند كوه زيبا و مبارزه انگيز  را در ليست كارهاي خود دارم: كانچنجونگا به من خيره خيره مي نگرد!
اول آگوست سال 2008 يكي از بهترين روزها بر روي قله كي 2 بود. تعداد 18 كوهنورد از 9 كشور دنيا به همراه يكديگر در يك تلاش همگاني بين ناحيهAbruzzi  و Cesen صعود مي كردند. اما اولين اخبار اصلاً خوب نبود. يك كوهنورد صربيايي به نام Dren Mandic زماني كه تعدادي كوهنورد داشتند او را از گردنه Bottleneck  عبور مي دادند، كنترل خود را از د ست داد و بر روي جبهه سقوط كرد. كمي بعد از آن باربر پاكستاني به نام جهان بيگ زماني كه در حال به هوش آوردن Mandic بود، ناگهان سر خورد. تقريباً همه كوهنوردان ديگر صعود كردند. اولين صعود در ساعت 2 بعد از ظهر بود و آخرين دستي كه از روي قله تكان داده شد، تقريباً در ساعت 8 شب بود. متاسفانه در ساعت حدود 9 طوفان و تند باد آغاز شد. يك برج يخي بزرگ از  ناحيه يخي بالا كنده شد و منجر به ريزش بهمن شد كه كل گردنه Bottleneck  و دامنه هاي بالايي را با خود جارو كرد و جان كوهنورد معروف نروژي را به نام رولف باي ، گرفت. هشت نفر ديگر  نيز زماني كه بهمن طناب هاي ثابت را پاره كرد و با خود برد، در ناحيه مرگ به دام افتادند و در نهايت در  آخرين دقايق روز دوم آگوست آمار كشته شدگان تعداد يازده كوهنورد گزارش شد.  

منبع: www.explorerweb.com
ترجمه و تنظیم : لیلی مهذب